نقش مهرورزی و محبت در فرآیند تعلیم و تربیت(2)
اساساَ در بحث تربیت و پرورش، سه شیوه را می توان توصیه کرد که عبارتند از:
1) هنجارپذیری
2 ) عقلانی
3) عاطفی
در خصوص مورد نخست (هنجارپذیری یا جامعه پذیری)، فرض بر این است که ارزشها و اصولی به عنوان اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی در جامعه مورد توافق و قبول عام واقع شده است. انتظاراتی که جامعه از یک فرد و شخصیت مطلوب دارد، مبتنی بر سطح مطلوبی از اخلاق و ارزشهای دینی است. در چنین صورتی، بخشی از آموزشهای سطوح مقدماتی و ابتدایی ما، باید سبب جامعه پذیری و اجتماعی شدن افراد شود.
چنین فردی، علاوه بر دستیابی به سطوح مطلوبی از اخلاق و تربیت، از انزوا خارج شده و به حد مناسبی از سرزندگی و نشاط دست یافته و استعدادهایش، بیشتر از دیگران شکوفا می شود.
در مورد دوم باید گفت، هر چه انسان رشد طبیعی خویش را طی کرده و به مراحل بلوغ فکری و عقلی نزدیک شود، با چون و چراهای بیشتری ظاهر می شود. در این مرحله اگر فرد نتواند برای آموزه های خود دلایل منطقی و عقلانی پیدا کند، تعلقش نسبت به آنها سست خواهد شد. در خصوص شیوه سوم (عاطفی) باید گفت که نخستین و برترین شیوه برای تربیت، بخصوص در سنین پایین، بهره جستن از عواطف است. در این خصوص در تعالیم پیامبر اعظم(ص)، بحث محبت، به صورت خیلی وسیع و عمیق، مطرح شده است. آن بزرگوار فرموده است که: الحب اساسی یعنی محبت، پایه و اساس من است. به عبارت دیگر می توان گفت که اساس شخصیت، سیره و مکتب آن حضرت بر محبت گذاشته شده است. دقیقاً از همین جهت است که مقام معظم رهبری نیز، عامل پیشرفت در کسب خلقیات فاضله را محبت دانسته و می فرمایند: محبت به خدا، محبت به پیامبر اعظم(ص)، محبت به راه ایشان، محبت به آموزگاران اخلاق یعنی پیامبران و ایمه معصومین(ع)، عامل پیشرفت است. ایشان تأکید دارند که این عشق است که انسان را در این راه به سرعت پیش می برد.
هر چند محبت و مهرورزی بهترین عامل تربیت معرفی شد، اما بهتراست نسبت به این کلمه، تبیین دقیق تری را داشته باشیم .
ما در فرهنگ فارسی، در مقابل کلمه محبت ، دوست داشتن را قرار داده ایم. دوست داشتن و دوستی، کلمه ای کشدار است.اگر ما با کسی سلام و علیکی داشتیم، آن را دوستی می دانیم. گاهی ممکن است مال و یا جان خود را نیز به بهای دوستی، فدای کسی کنیم. صفت پیامبر اعظم(ص)، حبیب ا… است. آن چه به عنوان حب می تواند عامل پیشرفت باشد، فوق دوستی و دوست داشتن است. آن شیفتگی و دلدادگی و به تعبیر ما، عشق است.
در این جا و در این سطح است که کلمه حب و ود هم معنا می شوند. محبت در زمینه تربیت، از سه جهت موضوعیت پیدا می کند. نخست این که در اساس خلقت، انسان جایگاه ویژه ای دارد. استعداد و یک توانایی روحی است که اگر شکوفا شود، نیرو و قدرت زایدالوصفی در انسان ایجاد می کند، او را به حرکت درآورده و آنچه را با محاسبات عادی و مادی محال است، عملی می سازد، دیگر این که این محبت، چون ودیعه ای الهی است؛ جهت آن کمال است. کمال انسان از خود گذشتن و ارزشها و خوبیها را جستن است و چون خدای متعال منبع و کمال خوبی هاست، موضوع و مطلوب فرد عاشق و شیفته می شود. او شیفته خدا و اولیای خدا می شود و وجود خویش را شفاف و منعکس کننده شخصیت محبوب می کند. از جهت دیگر، محبت وسیله ای است برای ایجاد بهترین ارتباطات و آموزشهای اخلاقی و انسانی.
محبت را به عنوان اساس مکتب پیامبر اعظم(ص) مطرح گردید. اما این محبت، چگونه در رفتار رسول خدا(ص) و یاران ایشان، ظهور و بروز پیدا می کرد؟
محبت و مهرورزی به عنوان بهترین شیوه جذب قلوب و ایجاد ارتباطات اجتماعی به عالی ترین شکل در سیره پیامبر اعظم(ص)، به چشم می خورد. او شیفته پیروانش بود و پیروانش نیز شیفته او بودند. برخی از یاران حضرت، اگر یک روز او را نمی دیدند، بی تاب می شدند. مردی روغن فروش آن قدر شیفته آن حضرت بود که به قصد هر کاری از منزل خارج می شد، مسیر خود را طوری تنظیم می کرد که نخست پیامبر(ص) را دیده، ره توشه و نیرویی گرفته و به دنبال کار خود رود. روزی از بی تابی چندین بار به دیدار آن حضرت شتافت و پس از آن، چند روزی پیدایش نشد، وقتی مسلمانان همراه پیامبر(ص)، سراغش را گرفتند، فهمیدند همان روز وفات کرده است. دکانهای اطراف عرض کردند یا رسول ا…(ص) این مرد امین و راستگو بود، ولی برخی عیبهای اخلاقی داشت. حضرت فرمود: خدا او را بیامرزد. مرا آن چنان دوست داشت که اگر برده فروش هم بود، خدا او را می بخشید.
در تاریخ داریم که اساساَ کسی سخنان رسول ا…(ص) را نمی شنید، مگر این که محبت او در دلش جای می گرفت و به او متمایل می شد. ابوسفیان هنگام فتح مکه، وقتی شدت علاقه و محبت مسلمانها را نسبت به پیامبر(ص) دید، نتوانست تحیر و تعجب خود را مخفی نگهدارد و زبان به تمجید گشود. اینها تنها نمونه هایی از اخلاق والای آن حضرت بود؛ اخلاقی که همگان را مجذوب خود ساخته بود.
آنچه مهم است، تأسی به این سیره ارزنده و نهادینه کردن آن در جامعه است. وظیفه ای که بیشتر از سایران، برعهده اصحاب تربیت قرار دارد. در پایان برای مربیان و آموزگاران، محبت را چگونه به عنوان یک اصل تربیتی، توجیه می کنیم .
اولین و شاید بهترین مسأله این است که آموزگاران و مربیان ما، شغل و کار خویش را با هیچ معیار مادی نسنجند. کار خویش را دوست داشته باشند و آنچه آنان را ترغیب به حضور در محیط تعلیم و تربیت می کند: عشق و ایمان به کار خود و اعتقاد به ارزشمندی آن باشد. قطعاً هر چه انگیزه های مادی و دنیوی در کار پررنگتر باشد، تأثیرگذاری و دلنشینی تعالیم، کمتر خواهد بود. برنامه های خویش را بر زمینه و بستری از محبت و عشق و علاقه به شاگردان خویش تنظیم کنند. البته این موضوع، نیازمند آموزش و تجربه هم هست. زیرا اگر محبت درست به کار گرفته نشود، ممکن است آثار سوء داشته و سبب سستی و بی حسی دانش آموزان شود. اساساً نباید از محبت، استفاده ابزاری صورت گیرد. نگاه ابزاری به مقوله محبت، نگاه شایسته و تأثیرگذاری نخواهد بود. باید حقیقت روابط انسانی در وجود آموزگار و دانش آموز، کشف شود. چنین محبتی است که ارادت و تعهد متقابل ایجاد کرده و سبب تلاش و کوشش چند برابر خواهد شد. اگر کار چنین جهتی پیدا کرد، آن موقع خود محبت و عشق، اولین ماده درسی و درس تربیتی شده و نیز موجب تربیت انسانهای عاشق خواهد شد. در این صورت، عشق به حقیقت و محبت، به خوبیها و خوب ها و نیز مطلق خوبی ها که هم ذات اقدس الهی است، وجود افراد را پرخواهد کرد.
فرازی از دعای حضرت سجاد(ع) در مناجات المحبین اشاره کنیم که می فرماید:
ای منتهای آرزوی دوستان، از تو درخواست می کنم دوستی تو را و دوستی دوست دارانت را و دوستی هر عملی که مرا به مقام قرب تو نزدیکتر کند. همچنین درخواست دارم که خود را از هر چه غیر توست بر من محبوب تر گردانی.